از فردا ب مدت ی ماه دیگ کتابخونه نمیررم
بخاطر امتحان دانشجویان و دانش اموزان با شعور :///
ساعت 9 صبح رفتم اصلا جا نبود
مجبور شدم برم ور دل ی دانشجو با ارایش غلیظ بشینم :|
ینی بجای اون همه وقت ک گذاشه واسه ارایش کاش کمی وقت برای بکار انداختن فرهنگ و شعورش میکرد
نشسته هی ی ربع ی بار هویج گاز میزنه :/
هی ام صدای قریچ قریچ میاره
بعدم ساعت 11 صب زرشک پلو دراورده میخوره
خدایا ینی ن تو خوونه اسایش دارم ن اونجا
دلم میخواد ی قابلمه گنده ابگوشت و پیاز وردارم برم اون وسط کتابخونه بخورم
با ترشی و سبزی و اینا :///
دوتا از دوستای دوره ابتداییَمم امروز بودن
فک کنم شناختنم ولی من خودمو زدم ب اون راه :|
اونا دارن برا لیسانس میخونن و من هنوز پشت کنکور -__-
این چن مدت از هر 5 تا پست فک کنم 3 تاش درباره کتابخونه بود
خدا کنه تو این ی ماه بخیر بگذره و تنبلی نکنم
ی حالت ناامیدی اومده سراغم ک شاید فصلی باشه مث سرما خوردگی =)
ی حالتی از پوچی و اینک حالا ک چی بشه مثلا
ی ,کتابخونه ,اون ,ک ,تو ,ن ,ی ماه ,برا لیسانس ,لیسانس میخونن ,میخونن و ,و من
درباره این سایت